رمان عشق و یک نگاه


دانلود رمان عشق و یک نگاه اثر زهره قوی بال




بخشی از این رمان :


اواسط خردادماه بود ؛ اما هنوز هم گاهی بارش باران هوا را صاف و مرطوب میکرد. آن روز بعدازظهر هوای ابری و نم نم باران ؛ خواب را از چشمان رابعه ربود .اما نه ! در اصل هوای ابری و ریزش باران نبود که مانع خوابیدن او میشد ، بلکه دلگرفتگی و یاد خاطراتش فرصت خوابیدن را از او میگرفت .
برخاست و کنار پنجره رفت ؛ پرده را کنار زد و به تماشای باران ایستاد . حس کرد به هیچ وجه دلش نمیخواهد از آن پنجره دور شود . رفت و صندلی اش را آورد و روی آن نشست . اینطوری راحتتر میتوانست ساعتها کنار پنجره بماند .
هوای رویایی آن روز او را غرق در خاطراتش میکرد. ناگاه حس کرد دلش میخواهد یکبار دیگر و برای آخرین بار همه ی خاطرات را از ابتدا مرور کند . از آن زمانیکه حس کرده بود به سادگی دلش را باخته و راه گریزی از آن احساس نداشت . میخواست دوباره به خاطر بیاورد ؛ شاید که بالاخره بفهمد چطور شد که به اینجا رسید . همه چیز مثل یک خواب ؛ گذشته بود. اگرچه سخت و طولانی و کابوس مانند اما بود . سعی کرد فکرش را متمرکز کند و به خاطر بیاورد اولین باری را که مطمئن شد همه ی احساسش ؛ صدای قلبش ؛ لرزش دستان و زانوانش گواه یک عشق پاکند .
اواخر اردیبهشت ماه هوا تقریبا گرم شده بود . به سمت آبخوری رفت که آب بخورد. وقتی میخواست لیوانش را در کیفش بگذارد ؛ صدای مردانه ای در نزدیکی اش توجه اش را جلب کرد .« ممکن است لیوانتان را قرض بدهید ؟»









لینک دانلود رمان عشق و یک نگاه در پایین :






eshgh-va-yek-negah