دانلود رمان یکی یه دونه من (جلد اول و دوم) | اندروید ، آیفون ، جاوا ، pdf و موبایلدانلود رمان ایرانیدانلود رایگان رماندانلود کتاب داستانرمان عاشقانهدانلود رمان عاشقانه pdfدانلود رمان مخصوص گوشی های اندروید

 

نام رمان : یکی یه دونه من (جلد اول و دوم)

نویسنده : Negin1380 کاربر انجمن نودهشتیا

حجم کتاب : ۵٫۵ (پی دی اف) – ۰٫۵ (پرنیان) – ۱٫۶ (کتابچه) – ۰٫۶ (ePub) – اندروید ۱٫۵ (APK)

ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

تعداد صفحات : ۲۸۳ (جلد اول) – ۲۶۰ (جلد دوم)

خلاصه داستان :

یه پسره به اسم رادمان. دکترای مدیریتشو از پاریس میگیره و برمیگرده ایران. باباش فوت شده و اون مرد خونست. میاد و چون یه نخبه بوده یه شرکت خیلی خیلی بزرگ جذبش میکنه. حالا رییس شرکت، کارمندای مهمو توی خونش جمع میکنه و رادمان جزو همون کارمندای مهمه…
میره به اون خونه و با دختر اون خونه به اسم طناز که دختری مغرور و فوق العاده سرد بوده آشنا میشه. از رفتارا و موضوعاتی که توی زندگی طناز توی طول روز میبینه کنجکاو میشه…

 

قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 

دانلود کتاب (جلد اول) برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد اول) برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب (جلد اول) برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب (جلد اول) برای اندروید (نسخه APK)

 

دانلود کتاب (جلد دوم) برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب (جلد دوم) برای اندروید (نسخه APK)

 

قسمتی از متن رمان :

خیلی استرس داشتم،گوشه شنلمو میپیچوندم دور انگشتم و با پام روی زمین ضرب گرفته بودم.چقدر سالن شلوغ و پر همهمه بود…با شنیدن اسمم،عین فنر از جا پریدم.
-Mr.Radman Iranmanesh
به وحید نگاه کردم.
وحید-برو پسر.
یه نفس عمیق کشیدم.خیره سرم دکترا گرفتم..ولی عین بچه ها رفتار میکنم.با قدمهایی تند به سوی سن رفتم.از پله ها رفتم بالا و جلوی آقای جلیلی قرار گرفتم.مدرکو با یه تندیس که به زبان انگلیسی ازم تقدیر میکردن گرفتم.
جلیلی-موفق باشی پسرم.
-مرسی استاد.بخاطر زحماتتون ممنون.
با بقیه اساتید هم دست دادم و رومو کردم به جمعیت و یه تعظیم کردم و تا کمر خم شدم…که همه خندشون رفت هوا!و برام دست زدن.برای وحید یه چشمک زدم که بعضی دخترا به خودشون گرفتن…و نیششون حسابی باز شد.از طرف دیگه سن رفتم پایین که بهراد منتظرم بود.همدیگرو در آغوش گرفتیم و دم گوشش گفتم:
-چیکار کردی کارای مارو پسر؟
بهراد منو از خودش جدا کردو گفت:
-همه چی اوکیه.فردا پرواز داری برای ایران.
-واقعا ممنون.
بهراد-این چه حرفیه؟
-تو هم میای؟
بهراد-من یکم دیرتر میام.
-باشه.

منبع : نودهشتیا